-

شبگردی وقتی مرا دید صدازد کیستی؟ گفتم: بنده خدا. گفت: ای بنده منکه نگفتم برده . منظورش را دریافتم مشخصاتم را فاش کردم. سری تکان داد و گفت: برو!! براهم ادامه دادم در طول راه با گردبادی مواجه شدم تعادلم را برهم زد . جسم و جانم راآشفته ساخت اما از من نپرسید کیستم ؟ به راه خویش ادامه دادم تا به مقصد برسم آسمان خروشید رعد و برق متوالی در آسمان رویت شد باران بشدت بارید در غرش آسمان صاعقه بر زمین خورد اینبار ازنحیب صاعقه ترس بر وجودم دوچندان گشت خواستم براهم ادامه ندهم نگاهم برسگی افتاد که نگاهش را بر من دوخته بود لحظه ای درنگ کردم فهمیدم که بمن اشاره دارد که نترس بیا که تقدیر هر آنچه باشد آن میشود . بدنبال سگ افتاده براه خویش ادامه دادم تنها وقتی به مقصد رسیدم خواستم تا از او جدا شوم اما از من نپرسید تو کیستی؟

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها